لطفا دست از سر اختلالات روانی بردارید!
این روزها صحبت کردن و آموزش دادن دربارهی اختلالات شخصیتی، رابطههای ناسالم، تلههای روانی و موضوعات دیگر روانشناسی بسیار باب شده است. طبیعتاً افراد زیادی هم سراغ این مطالب میروند به این امید که با آنها «زندگیشان را بسازند»، غافل از اینکه آگاه شدن از بسیاری از این نکات، اتفاقاً ممکن است زندگیشان را خراب کند.
چرا؟
فرض کنید مطلبی را دربارهی اختلال شخصیت دوقطبی میخوانید. تا قبل از خواندن این مطلب، اصلاً اطلاعی از این اختلال نداشتید، اما خواندن آن باعث میشود ذهن شما نسبت به علائم این بیماری حساس شود و شروع کنید به دیدن نشانههایش در اطرافیان، یا حتی خودتان. ناگهان با خودتان میگویید: «ای دل غافل! پس اینهمه مشکلی که با همسرم داشتم، بهخاطر این بوده که او دچار اختلال بوده! پس فلان دوست من بهخاطر اختلالش است که اینطور رفتار میکند! پس اینکه من در زندگیام شکستخوردهام، بهخاطر اختلالم بوده!» و … ادامهی داستان.
این سوگیری و حساسیت باعث میشود شما ناخودآگاه روی دیگران یا خودتان برچسب اختلال بزنید و رابطهتان با کسانی که این برچسب را به آنها زدهاید خراب شود و نگاهتان نسبت به آنها تغییر کند، یا رابطهتان با خودتان دچار مشکل شود و عزتنفستان آسیب ببیند.
چیزی که نمیدانید این است که تشخیص این اختلال به این سادگی نیست؛ نشانههای یک اختلال شخصیت ممکن است در همهی آدمهای سالم وجود داشته باشد و تنها در شرایط خاصی اختلال بهحساب آید؛ ممکن است وجود این علائم در یک فرد، موقتی و بهدلیل شرایط خاص زندگیاش باشد؛ و خیلی چیزهای دیگر. ندانستن این نکات، در کنار آگاهی از نشانههای آن اختلال، میتواند عملاً زندگی و روابط شما را رو به نابودی ببرد.
در این مثال، اگر اصلاً چیزی دربارهی اختلال شخصیت دوقطبی نمیدانستید، زندگیتان خیلی بهتر بود تا اینکه اطلاعات ناقصی دربارهی آن داشته باشید. پس، اگر قرار نیست کل روانشناسی را بخوانید، لطفاً بخشی از آن را هم نخوانید!
چون این آموزشها آگاهی ناقصی به شما میدهند. و داشتن آگاهی ناقص میتواند بدتر از ناآگاهی باشد، چون ممکن است ذهن فرد را دچار سوگیری کند. هر بخشی از دانش روانشناسی، تکهای از یک مجموعه یا پازل است که فقط در کنار بقیهی تکهها معنا و کاربرد پیدا میکند و خارج از آنها میتواند مخرب باشد. مثل آیهای که فقط در سورهی خودش معنا مییابد و خارج از آن بافت، بهاشتباه تفسیر میشود.
آگاهی ناقص و تکهای همیشه ممکن است بدتر از ناآگاهی باشد، اما در روانشناسی، چون با روان و زندگی مردم و تمام پیچیدگیهای انسان سروکار داریم، میتواند بسیار آسیبزاتر باشد. دلیل اینکه آگاهی از بسیاری از مطالب، مخصوصاً بحث اختلالات روان، باید مختص روانشناسان باشد هم همین است. چون یک روانشناس، این آگاهی را در بستر تمام مطالب ریز و درشتی که در دانشگاه و مطالعاتش یاد گرفته در نظر میگیرد و بنابراین قضاوتش بسیار به عدالت نزدیکتر است!
اگر رشتهتان روانشناسی نیست و دارید این صفحه را میخوانید، یا اگر رشتهتان هست ولی مطالعهی زیادی نداشتهاید یا در دانشگاه خوبی تحصیل نکردهاید، این هشدار برای شماست که با خواندن هر مطلبی، به خودتان یادآوری کنید که: «من همهچیز را نمیدانم و باید اطلاعات بیشتری دربارهی این موضوع بهدست بیاورم.»
نظر شما چیست؟ آیا تجربهای در این مورد داشتهاید؟
اگر از این مطلب استفاده کردید، آن را برای دیگران نیز ارسال کنید.
(photo from: thechicagoschool.edu)
بدون دیدگاه